ای مدیری که ز نوک قلمت


تیر در دیدهٔ اهل نظرست

هیکل نحس تو و اخلاقت


هر یکی از دگری زشت ترست

تویی آن حلقهٔ مفقوده که او


بین بوزبنه وجنس بشرست

هرگزافی که به عالم علمست


هر دروغی که به گیتی سمرست

در سیه نامهٔ تو مندرجست


در ورق پارهٔ نو منتشرست

فکرهای کج و بی معنی تو


همچو احکام ستاره شمرست

هرکرا مدح کنی منفعلست


هرکرا قدح کنی مفتخرست

با تو ای مظهر خر، چتوان کرد


تف به گور پدر هرچه خرست !